-
جای پای خدا
پنجشنبه 26 شهریور 1394 09:14
مردی در عالم رویا به سایه ی خود نگاه می کرد و جای پایش که بروی ساحل افتاده بود اما جای پای دیگری هم دید به خداوند گفت :خدایا این جای پای کیست که همیشه با من است؟ خداوندگفت :فرزندم جای پای من است که همیشه با تو همراه است .مرد بقیه روزهای زندگیش را از نظر گذراند و لحظات بحرانی و سختی را در ساحل زندگیش دید که فقط جای پای...
-
طنز
چهارشنبه 25 شهریور 1394 10:10
ﺗﻮﻭ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﭘﺎﺭﺳﯿﺎﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟. . ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻭﻥ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺑﻠﻨﺪﻩ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺍﻭﻧﻄﺮﻑ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ . ﺍﻭﻥ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﭘﺎﺭﺳﯿﺎﻥ ﻫﺴﺘﺶ . . ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺖ :ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻡ ﺍﻭﻧﻄﺮﻓﻪ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ؟ . . ﻣﻦ :ﻧﻪ ﻧﻤﯿﺨﺎﺩ ﺗﻮ ﺑﺮﯼ ﺍﻭﻧﻄﺮﻓﻪ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ .ﻣﯿﺨﺎﯼ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻧﻮ ﺑﮕﯿﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺍﯾﻨﻄﺮﻑ ؟ .!!!
-
خوب (شو) میخواد دیگه
چهارشنبه 25 شهریور 1394 09:52
پدری برای تولد دخترش فکر کرد بهترین کادوی دنیا را بگیرد . . . یک مرسدس بنز . یک ویلا کنار دریا. . . یک ماه سفر دور دنیا . . . به دخترش گفت کدام را میخواهی ؟ . . اشک درون چشمان دخترک جمع شد و دستان پدر را گرفت و با صدایی لرزان گفت: . . . . شوهرررررر میخوام
-
قاضی
چهارشنبه 25 شهریور 1394 09:49
قاضی : تو متهم هستی که مادر زنتو با چکش کشتی یکی از حضار : کصــافطط آغشال... قاضی: تو متهم هستی که زنتو هم با چکش کشتی همون حضار: کصافطط... قاضی: آقا جان تو کی هستی که همش فحش میدی؟؟! همون طرف: قربان من همسایشون هستم،2 ساله که بهش میگم چکش داری؟ میگـــه: نـــــه
-
دانشجوی حاضر جواب
چهارشنبه 25 شهریور 1394 09:48
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﻠﻒ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ . ﻭﻟﯽ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮ ﻣﯿﺰ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻭ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ . ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ : ﮔﺎﻭﻫﺎ ﺑﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺟﺎ ﻏﺬﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻥ . ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﻠﻪ ﺩﺭﺳﺘﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﺮﻡ ﯾﻪ ﺟﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺸﯿﻨﻢ...
-
و خدا نزدیک است
چهارشنبه 4 شهریور 1394 17:24
او همین واحد بالایی ما می شیند من رفیقم با او گاه گاهی به سراغش روم و گاه سراغم آید با هم از خویش سخن می گوییم من و او مدتها است ، درد دلهای فراوان داریم . بیشتر، صحبت من گرم کند محفل ما را چون او کم سخن گوید و در دل ریزد ، همه ی دردش را . هر زمان خانه ی او مهمانم ، او پذیرایی گرمی کند و چایی داغی ریزد و برایم با صوت...
-
گاهی خودت را مثل یک کتاب ورق بزن...
چهارشنبه 4 شهریور 1394 17:14
گاهی خودت را مثل یک کتاب ورق بزن... انتهای بعضی فکرهایت نقطه بگذار که بدانی باید همان جا تمامشان کنی بین بعضی حرف هایت کاما بگذار که بدانی باید با کمی تامل ادایشان کنی پس از بعضی رفتارهایت هم علامت تعجب و آخر برخی عادت هایت نیز علامت سوال بگذار تا فرصت ویرایش هست خودت را هر چند شب یک بار ورق بزن... حتی بعضی از عقایدت...
-
مغز شما چند ساله است؟
چهارشنبه 4 شهریور 1394 17:09
روی این لینک کنید. سپس روی دکمه Start کلیک کنید. بعد از یک آماده باش یعنی نمایش اعداد 3-2-1 بایستی جای اعداد که چند لحظه نمایش داده می شود را به خاطر بسپارید و روی مکان های مشخص شده آن اعداد به ترتیب از کم به زیاد کلیک کنید. بعد از چند مرحله، سن مغز شما با توجه به زمان عکس العمل و درستی پاسخ گویی شما محاسبه و نمایش...
-
مغز
چهارشنبه 4 شهریور 1394 17:08
کدام نیمکره مغز شما فعال تر است؟ برای دریافت پاسخ این سوال بر روی شکل زیر کلیک کنید
-
لبخند بزن
چهارشنبه 4 شهریور 1394 17:06
تو اتوبوس نشسته بودم پیرزنه ازم پرسید کجادرس میخونی؟ گفتم گرگان مادرجون. گفت: کرمان؟ گفتم:نه گرگان. گفت:کجای کرمان. گفتم :نه گرگان گفت:گفتی کجای کرمان؟ دیدم زشته تو اتوبوس صدامو ببرم بالا گفتم:اره کرمان گفت:پس گ.. میخوری هی میگی گرگان.!!
-
علفهای خانه ی ما
چهارشنبه 4 شهریور 1394 17:06
ﻋﺼﺮ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺯﯾﺒﺎ، ﯾﮏ ﻭﻛﻴﻞ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻟﯿﻤﻮﺯﯾﻦ ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻋﻠﻒ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺘﺎﺛﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷوﺪ ﺗﺎ ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﻮﺩ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﻋﻠﻒ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، ﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﭘﻮﻟﯽ...
-
غلام
چهارشنبه 4 شهریور 1394 17:03
الو غلام . . .بدو که زنت داره زایمان میکنه و میخواد بچه بیاره . . . باشه باشه الآن خودمو میرسونم سپس گوشی رو قطع کرد و شروع کرد به دویدن دوید دوید دوید دوید دوید دوید دوید دوید یه لحظه ایستاد و با خودش گفت : الآن که موقع زایمانش نیست اشکال نداره میرم می بینم دوید دوید دوید دوید دوید دوید دوید دوید دوباره ایستاد و...
-
عشق
چهارشنبه 4 شهریور 1394 17:03
ا لا ای آنکه خواب از چشمها بردی تو را آرامش شب ها گوارایت نهال خنده مهمان لبانت تو ای با مذهب عشاق بیگانه برایت عاشقی را آرزو دارم ا لا ای آنکه گریاندی مرا تا صبح برای تو ، هزار و یک شب آرام و پر لبخند ر ا من آرزو دارم تو را ای آرزویت ،قفل بر لب ها برای تو ، کلید فهم معنای تفاهم آرزو دارم تو ای با عشق بیگانه اگر روزی...
-
مهمان
چهارشنبه 4 شهریور 1394 17:01
یارو میره مهمونی ، شب موقع خواب صاحب خونه بهش میگه: جاتو کجا بندازم تو اتاق نی نی خوبه؟ یارو با خودش فکر میکنه کی حوصله گریه بچه داره. بعد به صاحب خونه میگه: نه ممنون همینجا تو حال خوبه! ... صبح پا میشه بره دستشویی یهو یه دختر خوشگل با لباس خواب میبینه .. میگه: شما دختر فلانی هستی ؟ اسمتون چیه؟ دختره میگه: نی نی. اسم...
-
شمال
چهارشنبه 4 شهریور 1394 17:00
پیر مرد به منشی اش گفت یک هفته بریم شمال! منشی به شوهرش گفت یک هفته میرم ماموریت! شوهره به دوست دخترش گفت یک هفته خونه خالیه! دوست دخترش به شاگرد خصوصیش گفت یک هفته میره مرخصی! شاگرده به بابابزرگش گفت آقا جون یک هفته تعطیلم میشه بریم شمال؟! پیرمرد زنگ زد قرارو با منشی کنسل کرد!
-
مجادله در ادبیات بر سر یک خال
چهارشنبه 4 شهریور 1394 17:00
حافظ: اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را صائب تبریزی: اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را شهریار: اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام روح...
-
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
چهارشنبه 4 شهریور 1394 16:59
مثل هر بار برای تو نوشتم: دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟ و ای کاش که این جمعه بیایی! دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟ تو کجایی؟ تو کجایی... و تو انگار به قلبم بنویسی: که چرا هیچ نگویند مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟ و عجیب است که پس از قرن و هزاره هنوزم که...
-
سکوت
چهارشنبه 4 شهریور 1394 16:59
تازگی ها از بی مهری آدمها هیچ نمیگویم ! تنها سکوت میکنم سکوت سکوت بگذار هرچه خواستند بگویند چه اهمیتی دارد وقتی میشود آرام و بی دغدغه زندگی کرد همانند ماهی ماهی ها نه گریه میکنند و نه قهر نه اعتراض !تنها که میشوند قید دریا را میزنند و تمام مسیر رودخانه را بر عکس شنا میکنند!!!
-
اولین تجربه
چهارشنبه 4 شهریور 1394 16:58
تو را از شیر می گیرند تا بوی کودکیت را از یاد ببری ـ ـ ـ ـ و این اولین تجربه انسان است برای از دست دادن چیزی که دوستش می دارد و بعدها یاد می گیری که خیلی چیزها را که دوست داری از دست بدهی از عروسک هایت تا آدم های دور و برت ـ ـ ـ ـ تا پــــــــــــــــدر ، مـــــــــــــــــادر ، خـــــــــــــــــــواهر ،...
-
درس عبرت
چهارشنبه 4 شهریور 1394 16:57
ﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ 3 درویش ﺑﺎ ﺭﯾﺶ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ. ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺸﻤﺎ ﺑﺪﻫﻢ درویش ﭘﺮﺳﯿﺪ:ﺁﯾﺎ ﺷﻮﻫﺮ ﺷﻤﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ؟ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ:ﺧﯿﺮ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺎﺭﯼ درویش ﮔﻔﺖ:ﭘﺲ ﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﯿﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺁﻣﺪ،ﺯﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ. ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:ﺑﺮﻭ ﺑﮕﻮ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺧﺎﻧﻪ. ﺯﻥ...
-
ماه
یکشنبه 21 تیر 1394 12:10
این برکه هم … مثل من عاشق است!! وگرنه هر شب؛ عکس ماهش را، در آغوش نمى گرفت …
-
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
یکشنبه 21 تیر 1394 11:29
-
خون
چهارشنبه 10 تیر 1394 09:43
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﮐﯿـﺴﻪ ﺧﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ . . . . . . . . ﺩﻭ ﮐﯿﺴـــﻪ ﺧﻮﻥ ﺑﻬﻢ ﺯﺩﻥ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻫﻮش ﺑﯿﺎﻡ نیم کیلو پسته و دو سیخ جیگرم برام گرفتن. ﯾﺎﺭﻭ ﮔﻔـــﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯾﻦ ﻭﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍﺕ ﻧﺸﻪ ﻋﻮﺿﯽ
-
من
دوشنبه 8 تیر 1394 14:55
منم درختی که برگ هایش را ریخت تا توماه رااز میان شاخه هایش تماشا کنی
-
تولدت مبارک داداش خوبم
یکشنبه 7 تیر 1394 13:33
روز میلاد تو روز شکفتن غنچه های مهربانیست تولدت مبارک
-
عکس
سهشنبه 2 تیر 1394 11:42
شوخی بچه ها شوخی شوخی به گنجشکها سنگ میزنن ولی گنجشکها جدی جدی میمیرن آدما شوخی شوخی به هم زخم میزنن ولی قلبها جدی جدی میشکنن تو شوخی شوخی به من لبخند زدی من جدی جدی عاشقت شدم آخر یه روز شوخی شوخی میذاری میری منم جدی جدی بی تو میمیرم. تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست یا نگاهم بکند چشم تو مجبور که نیست شده یک روز...