✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

سلام ،کوچه ی کرامتی است که آدم ها راه محبت به همدیگر را گم نکنند...
✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

سلام ،کوچه ی کرامتی است که آدم ها راه محبت به همدیگر را گم نکنند...

مجادله در ادبیات بر سر یک خال

 حافظ:

 اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را

 

صائب تبریزی:

 

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد

نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

 

شهریار:

 

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

 به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را

هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد

نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را

سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند

نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

 

محمد عیادزاده:

  اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را

نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را

مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟

و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً

که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را

نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را

فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟


پروا
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
کنم نذر در و همسایه یک بشقاب حلوا را
چو حافظ بخشش از اموال مردم من نخواهم کرد

نبخشم ملک ری ؛ قم یا سمرقند و بخارا
چو هر کس دست و پایی دارد و یک جامه ی چرکین
چه حاصل گر ببخشم من به خالش دست و پاها را
به خال هندویی بخشیدن جان کار عاقل نیست
سفیه و ابله و دیوانه خواهد کرد از این کارا
من این سر با تو می گویم که بر من هر که عاشق شد
حماقت کرده صد چندان و خسران کرده بسیارا
به خال هندوی همچون تویی کی شاد می گردم
پشیمان گشتم از نذرم ؛ رها کن ای صنم ما را