✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

سلام ،کوچه ی کرامتی است که آدم ها راه محبت به همدیگر را گم نکنند...
✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

سلام ،کوچه ی کرامتی است که آدم ها راه محبت به همدیگر را گم نکنند...

خزان زود هنگام و کبود شدن یاس بوستان پیامبر ، تسلیت باد .


بی تو تنهایی سخت است ای عشق من،ای تمام هستی من. بی تو بودن معنا ندارد. بی تو، چراغ زندگی ام خاموش است. بی تو، گذران قافله عمر دلگیر است. بی تو، زینب تنها می شود، حسین می میرد. بی تو، بیت الاحزان مدینه تنها می شود. بی تو، آسمان چگونه ببارد، زمین چگونه تاب بیاورد. بی تو، مدینه سر بر بالین کدام دوست نهد. بی تو، ستارگان خاموشند. بی تو، دیگر صدای ضجه و ناله نمی آید. زهرا جان! ریحانه رسول! بی تو، خورشید غمگنانه غروب می کند. ای بی همتا!... آسمان چگونه پهلویت را دید و نگریست، و زمین چگونه صورتت را دید و در هم نشکست. ای برترین بانو! عارفانه عروج کردی و چشم در چشم رسول دوختی. عاشقانه پر کشیدی و در آغوش برترین بشر آرام گرفتی!........





این روزها چادرت را محکم بچسب

 

مبادا تلخی این نگاه ها محبت چادر را از دلت سرد کند....مبادا..

غصه نخور این روزها حسین هم غریب است...
 
مـادر هم غریب است
 
زینب هم غریب است
 
رقـیه هم غریب است

روزگار غربیست ...

 

ادامه مطلب ...

لبخند:)

 لبخند:)

ماجرای عجیبی دارد

اگر آن را به محبوبی هدیه کنی،

احساس آرامش میکند...

اگر آن را به دشمنت تقدیم کنی،

شرمنده و پشیمان خواهد شد...

و اگر آن را به کسی که نمیشناسی تقدیم کنی،

سخاوت پیشه کرده ای...

 

عشق آدم را داغ می کند ولی دوست داشتن آدم را پخته می کند

 


عشق آدم را داغ می کند ولی دوست داشتن آدم را پخته می کند


هر داغی یک روز سرد می شود ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود

هرگز برای عاشق شدن به دنبال باران و بهار و بابونه نباش گاهی در انتهای خار های یه کاکتوس به غنچه ای میرسی ماه را بر لبانت می نشاند

دوستی مثل درخته ، اینکه چقدر میتونه بلند بشه مهم نیست ، اینکه چقدر ریشه اش میتونه عمیق بشه مهمه

سراب، تنها تشنگان را می‌دواند  سیراب که باشی حقه‌اش از جا تکانت نخواهد داد

دلت که گرفته باشد...

دلت که گرفته باشد...
فرقی نمیکند...
کودک باشی یا بزرگ...
پیر باشی یا جوان...
ثروتمند باشی یا فقیر...
در همه اینها یک چیز مشترک است...
دلی که گرفته است و هیچکس درک نمیکند

من عاشق بارون و گیتارم

دنیای ما اندازه هم نیست
من عاشق بارون و گیتارم
من روزها تا ظهر می‌خوابم
من هر شبُ تا صبح بیدارم

دنیای ما اندازه هم نیست
من خیلی وقتا ساکتم، سردم
وقتی که میرم تو خودم شاید
پاییز سال بعد برگردم

دنیای ما اندازه هم نیست
می‌بوسمت اما نمی‌مونم
تو دائم از آینده می‌پرسی
من حال فردامم نمی‌دونم

تو فکر یه آغوش محکم باش
آغوش این دیوونه محکم نیست
صد بار گفتم باز یادت رفت
دنیای ما اندازه هم نیست

 

آرامش

خدایا!

روز به پایان رسیده است، 

خورشید غروب کرده است.

در برابر تو می‌نشینم آرام، 

و فکر می‌کنم به تو.


خسته‌ام، خدا!خستگی را از تنم بیرون کن.

دست و پاهایم درد می‌کنند، خدا!

تسکین‌شان ببخش.

در کاسه‌ی سرم آشوبی به‌پاست، خدا!

آرامم کن.کاری کن خدا، 

تا دیگر نترسم از هرآنچه می‌ترسیدم.

تو کریمی و گشاده‌دست، خدا!

با بخشش‌های پیاپیِ خود کاری کن ذوق‌زده شوم امشب.

خدایا، کمی مرا بخندان.

سربه‌سرم بگذار، خدا، تا دست بندازم زندگی را در این لحظه‌ ها 


بنجامین فرانکلین

بنجامین فرانکلین موقعی که هفت ساله بود چنان اشتباهی مرتکب شد که در هفتاد سالگی هم از یادش نرفت.پسرک هفت ساله ای بود که سخت عاشق یک سوت شده بود.اشتیاق او برای خرید سوت بقدری زیاد بود که یکراست به مغاره اسباب بازی فروشی رفت و هر چه سکه در جیبش داشت روی پیشخوان مغازه ریخت و بدون آنکه قیمت سوت را بپرسد همه سکه ها را به فروشنده داد.
فرانکلین هفتاد ساله بعد برای یک دوستی نوشت: سوت را گرفتم و به خانه رفتم و آنقدر سوت زدم که همه کلافه شدن اما خواهر و برادر های بزرگم متوجه شدن که برای یک سوت پول فراوان پرداخته ام و وحشتناک به من می خندیدند
اوقاتم عجیب تلخ شده بود و از ته دل گریه می کردم.
سال ها بعد که فرانکلین سفیر امریکا در فرانسه و شخصیت معروف و جهانی شد هنوز آن را فراموش نکرده بود و می گفت: همینطور که بزرگ شدم و قدم به دنیای واقعی گذاشتم و اعمال انسان ها را دیدم متوجه شدم بسیاری از آنها بهای گزافی برای یک سوت می پردازند.
 بخش اعظم بدبختی افراد با ارزیابی غلط آنها از ارزش واقعی چیزها برای پرداختن بهایی بسیار گزاف برای سوت هایشان فراهم آمده است.

اختلافات خانوادگی, مشاجره ها, بحث و جدال بر سر مسائلی که حتی ارزش فکر کردن ندارند همه سوت هایی هستند که بیشتر افراد با نادانی بهای گزافی برایش می پردازند.

آیین زندگی
دیل کارنگی
 

میگویند

"گرگ" عاطفه ندارد ؛

 رحم ندارد ؛
 فکرندارد ...
ولی اگر بفهمد "دوستش داری" رام میشودحتی اگر بی رحم ترین گرگ باشد...
"آدم" عقل دارد ؛
 شعور دارد ؛
 فکردارد ...
ولی اگر بفهمد "دوستش داری" گرگ میشود حتی اگر رام ترین آدم باشد...
فرق است میان گرگی که گرگ به دنیا آمد و آدمی که گرگ صفت میشود...


می گویند:
حرف ها هم دست دارند!!!
دست های بلندی که گاهی،
گلویی را می فشارند
و نفس می گیرند !!!
می گویند:
حرف ها هم پا دارند !!!
پاهای بزرگی که گاهی،
جایشان را روی دلی می گذارند
و برای همیشه می مانند !!!
می گویند:
حرف ها هم چشم دارند !!!
 چشم های سیاهی که،
گاهی به چشم های دیگران نگاه میکنند،
و آنها را در شرمی بیکران فرو میبرند !!!
می گویند:
حرف ها هم ...!!!
خوب من :
زنهار!
حرف های تو اینگونه مباد !!!
باور کنی یا نکنی،
سنجیده سخن گفتن از سکوت هم دشوار تر است !!!

ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭ

 ﻭﻗﺘﻲ ﺭﺩﭘﺎﻱ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻡ ..
ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﻢ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻴﻤﻢ ﺩﺭﺍﺯﺗﺮ ﻛﻨﻢ !!
ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺍﺯ ﻗﺪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ !! ﺣﺘﻲ
ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻱ ﻣﺤﺎﻝ !!
ﻭﻗﺘﻲ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﻴﺎﻥ ﺩﻋﺎﻫﺎﻳﻢ ﺩﻳﺪﻡ ..
" ﺗﺮﺱ " ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻣﻌﻨﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ..
ﻭ ﺟﺎﻳﺶ ﺭﺍ " ﺍﻳﻤﺎﻥ " ﭘﺮ ﻛﺮﺩ ...
ﻭﻋﺪﻩ ﻱ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ :
ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ ..
ﺗﺎ ﻓﺘﺢ ﻛﻨﻲ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ...
ﻭ ﻣﻤﻜﻦ ﻛﻨﻲ،ﻧﺎﻣﻤﻜﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ...
ﻭ ﺑﺪﺳﺖ ﺑﻴﺎﻭﺭﻱ ...
ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺎﻓﺘﻨﻴﻬﺎﺭﺍ ...
ﭘﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭ ...
ﺗﺎ ﺑﻴﺪﺍﺭﻱ ﺍﺕ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﻮﺩ،ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺧﻮﺍﺏ ...
ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺷﻮﺩ،ﭼﻮﻥ ﺭﻭﻳﺎ ...
ﺭﻭﻳﺎﻫﺎﻳﺖ ﻗﺎﺑﻞ ﻟﻤﺲ ﺷﻮﻧﺪ،ﭼﻮﻥ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ..
ﻭ ﻭﺍﻗﻴﻌﺘﻬﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺕ ﺯﻳﺒﺎ ﺷﻮﻧﺪ،ﭼﻮﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ ...
ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺸﺖ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻋﺸﻖ ﺷﻮﺩ،ﭼﻮﻥ ﺧﺪﺍ ...
ﻭ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﺮﺍﻫﺖ ﺷﻮﺩ،ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ...

واست

واسه‌ت چند تا شمع روی میز روشنه.. کنارش یه شاخه رز صورتی 
یکم اونطرف‌تر منم که میخواد.. تورو داشته باشم به هرقیمتی 

پس پنجره فصل پائیزیه.. داره دست تکون میده ابرسیاه 
هوا سردو غمگین و بارونیه.. درست مثل من توی این لحظه‌ها 

نمیدونی دلتنگی خیلی بده.. نمیخوام ازت دوربشم بیش ازین 
بیا بگذر از این همه فاصله.. بیا ساعتی پیش قلبم بشین 

کنارم بشین با تو حالم خوشه.. بذار عطر تو باشه تو این فضا

بذار اون رز صورتی تازه شه.. بذار که جدایی بشه روسیا

   
 
 

در وجـــود هــــر زن ..

در وجـــود هــــر زن ..

دخـتـربـچـه ای چــهارسـالـه بـبـیـن

کـه از تـو فـقـطــ مـــــهـربـانـی و تـوجـه مـی خـواهـد ،

در آغـوشـش بـگـیـر ، نـوازشـش کـن ...

خـیـالـش را راحـت کـن کـه هـسـتـی ، جـایـی نـمـی روی ،

طـوری رفـتـار کـن کـه اطـمـیـنـان حـاصـل کـنـد

زن هـای دیـگـر بـرایـت مـــــــهـم نـیـسـتـنـد !!

وقـتـی بـا نـگـرانـی مـسـیـر نـگـاهـت را دنـبـال مـی کـنـد

بـرگـرد و بـه لـبـخـنـدی مــهـمـانـش کـن و بـگـو :

" مـن فـقـط تــــــو را مـی بـیـنـم "

ای خدا چشم هایم رو به اسمان است

می گویند قلب هر کس به اندازه ی مشت بسته ی اوست
اما من قلب هایی را دیده ام که به اندازه ی دنیایی از محبت عمیق اند
دل های بزرگی که هیچ وقت در مشت های بسته جای نمی گیرند
مثل غنچه ای با هر طپش شکفته می شوند
دل های بزرگی که مانند کویر نامحدودند
و تشنه اند، تا اینکه ابر محبت ببارد
در عوض دل هایی هم هستند
که حتی از یک مشت بسته ی کوچک هم، کوچکترند
و تو می خواهی بدانی قلبت چقدر بزرگ است؟
به دستت نگاه کن ...!
وقتی که عشق و مهربانی را به دیگران تعارف می کنی ...

 

زندگی زیباست , مطالب خواندنی

  

 

ادامه مطلب ...

ﺍﯾـــﻤـــﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ...

  ﺍﯾـــﻤـــﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ...

ﮐــﻪ ﻗﺸﻨـﮕـﺘــﺮﯾﻦ ﻋﺸــﻖ...ﻧﮕــﺎﻩ ﻣﻬــﺮﺑـــﺎﻥ ﺧــﺪﺍﻭﻧـــﺪ ﺑـﻪ ﺑﻨـﺪﮔـﺎﻧـﺶ ﺍﺳــتـــــــــ

ﺯﻧـــﺪﮔــﯽ ﺭﺍ ﺑـــﻪ ﺍﻭ ﺑﺴــــﭙﺎر...

ﻭ ﻣﻄـﻤﺌـــﻦ ﺑـــﺎﺵ ﮐﻪ ﺗــﺎ ﻭﻗﺘـــﯽ ﮐــﻪ ﭘﺸﺘــﺖ

ﺑــﻪ ﺧـــﺪﺍ ﮔــﺮﻡ ﺍﺳــتــــــــــ

ﺗﻤـــﺎﻡ ﻫــﺮﺍﺱ ﻫـــﺎﯼ ﺩﻧﯿـــﺎ ﺧـﻨـــﺪﻩ ﺩﺍﺭﺍﺳــتــــــــ 

دوست مجازی...

 دوست مجازی...

سخاوتت را دوست دارم...

مثڸ آفتاب می مانی،
گرمی،
        مهربانی،
                 با گذشتی...
دور ایستاده ای،
 امّا محبتت گرمم می ڪند...
   از اینجا ڪه مڹ"قنوت"بسته ام
تا آنجا ڪه تو به مهربانی "قیام" ڪرده ای
 یڪ "سلام" فاصله است...
سلام می ڪنم  و
 سلامتی و سربلندی برایت می طلبم
          و سایہ خشنودی خدا...
تو هم برایم دعا ڪڹ،
 ڪه دلماڹ هردو
  نیازمند اجابت های قشنگ خداست..  ادامه مطلب ...

مرد گِلْ ‌خوار


مردی که به گل خوردن عادت داشت به یک بقالی رفت تا قند سفید بخرد. بقال مرد دغلکاری بود. به جای سنگ، گل در ترازو گذاشت تا سبکتر باشد و به مشتری گفت : سنگ ترازوی من از گل است. آیا قبول میکنی؟ مرد گلخوار با خود گفت : چه بهتر!. گل میوه دل من است. به بقال گفت: مهم نیست، بکش.

بقال گل را در کفّه ترازو گذاشت و شروع کرد به شکستن قند، چون تیشه نداشت و با دست قند را می‌شکست، به ظاهر کار را طول داد. و پشتش به گلخوار بود، گلخوار ترسان ترسان و تندتند از گل ترازو می‌خورد و می‌ترسید که بقال او را ببیند، بقال متوجه دزدی گلخوار از گل ترازو شده بود ولی چنان نشان می‌داد که ندیده است. و با خود می‌گفت: ای گلخوار بیشتر بدزد، هرچه بیشتر بدزدی به نفع من است. چون تو ظاهراً از گل من می‌دزدی ولی داری از پهلوی خودت می‌خوری. تو از فرط خری از من می‌ترسی، ولی من می‌ترسم که توکمتر بخوری. وقتی قند را وزن کنیم می‌فهمی که چه کسی احمق و چه کسی عاقل است.مثل مرغی که به دانه دل خوش می‌کند ولی همین دانه او را به کام مرگ می‌کشاند.

  داستان های مثنوی معنوی

 

طنز:

امروز تصمیم گرفتم ازخونه که اومدم بیرون به همه لبخند بزنم و این هم نتایجش:

به یک دختر خانم لبخند زدم گفت مرتیکه  خجالت نمیکشى؟!!

به یک آقا پسر جوان لبخند زدم گفت  قرصاتو خوردی!

به یک پیرزن لبخند زدم گفت مگه خودت مادر ندارى؟!!

به یک پیرمرد لبخند زدم گفت رو آب بخندى منو مسخره میکنى؟!!

به یه خانم میانسال لبخند زدم با کیفش زد تو سرم!
 
به یه آخوندى لبخند زدم گفت استغفرالله!
 
به یه آقاى محترم لبخند زدم گفت برو به قبر بابات بخند!

به بابام لبخند زدم میگه کره خر پول کم اوردی یا زن میخوای

به مامانم لبخند میزنم میگه پدر سوخته با دوس دخترت قرار داری


ای بمیری رامبد  ، حالا بازهم بگو لبخند بزن!!از فردا میخوام فقط فحش بدم!!!نتیجه اش رو هم بعدا اعلام میکنم!

پلیکان نباشیم!

می گویند پلیکانی در زمستان سرد و برفی برای جوجه هایش غذا گیر نمی آورد. ناچار با منقارش از گوشت تنش می کَند و توی دهان جوجه هایش می گذاشت. آنقدر این کار را کرد تا ضعیف شد و مُرد. یکی از جوجه ها گفت:
آخیش! راحت شدیم از بس غذای تکراری خوردیم:
وقتی فداکاری می کنیم، انتظار داریم در مقابلش ناسپاسی نبینیم اما بیشتر اوقات می بینیم. مرز میان ناسپاسی و خودخواهی باریک است.  هر دو جزو صفت های بد به شمار می روند اما هر آدمی حق دارد زندگی کند. حق دارد خودخواه باشد. کسی برای فداکاری بی اندازه هم مدال نمی دهد. عموماً آدم های خیلی فداکار در تنهایی شان گله می کنند از ناسپاسی اما ترجیح می دهند فداکار شناخته شوند تا آدمی که به فکر خودش است.
گاهی به فکر خودتان باشید. از زندگی تان لذت ببرید. اینطور در گذر زمان کمتر پشیمان می شوید. کسی برای فداکاری بی اندازه به آدم مدال نمی دهد.

نیش عقرب

ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩﯼ ﻋﻘﺮﺑﯽ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﺏ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻣﯿﺰﻧﺪ،ﺍﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻋﻘﺮﺑ  ﺮﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﻋﻘﺮﺏ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ .
 ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺳﻌﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﻋﻘﺮﺏ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ،ﺍﻣﺎ ﻋﻘﺮﺏ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ .
 ﺭﻫﮕﺬﺭﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﻋﻘﺮﺑﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﯿﺶ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﯿﺪﻫﯽ؟
ﻣﺮﺩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺍﯾﻦ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻋﻘﺮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺶ ﺑﺰﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﻡ
ﺭﻫﮕﺬﺭ ﮔﻔﺖ : ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯ ﺗﺎ جونت درآد!

چکامه ای برای دلیر کوچکم...

 چشم‌ها را به روی هم مگذار......که سکون نام دیگر مرگ است

دشمنانت همیشه بیدارند.....خواب گاهی برادر مرگ است


گوش کن؛ در سکوت مبهم شب....پچ‌پچی موذیانه می‌آید

گربه بی‌حیای همسایه....نیمه‌شب‌ها به خانه می‌آید


  

ادامه مطلب ...

آمار جمعیت بهشت و جهنم خیلی جالبه!!!

6 میلیارد جمعیت جهان هست که به جز ایران همشون...
بی حجابن!... دیسکو میرن!....کنسرت میرن!....... میرقصن!
اینا که تکلیفشون معلومه، مستقیم میرن جهنم!
میمونه 70 میلیون ایرانی که 95 درصدشون جهنمی هستند، چون...
 یا ماهواره دارن به نامحرم نگاه کردن،
 یا آهنگ مستحجن گوش دادن!....یا پاسور بازی کردن! .....یا مشروب خوردن! .....یا وام بانکی گرفتن ربا دادن!....یا فتنه گر هستند!...یا پارتی مختلط رفتن!
یا دوست دختر و دوست .....پسر داشتن!.....یا نماز نخوندن و روزه نگرفتن!.....یا تو پارک آب و آتش آب بازی کردن!.....یا خس و خاشاک هستن!
و هزار تا یای دیگه....
پس کل جمعیت بهشت میشه...... 350 هزار نفر از مابهترون
جمعیت جهنمی ها هم..... پنج میلیارد و نهصد و نود و نه میلیون و ششصد و پنجاه هزار نفر دقیق

چندضرب المثل درباره زنان

زنان سوژه ضرب‌المثل های متعددی هستند...حالا ببینید چند ضرب المثل درباره زنان از کشور‌های مختلف جهان:

انگلیسی:

زن شری است مورد نیاز . زن فقط یک چیز راپنهان نگاه می‌دارد آنهم چیزی است که نمی‌داند.

هلندی :

وقتی زن خوب در خانه باشد، خوشی ازدر و دیوار می ریزد.

استونی :

از خاندان ثروتمند اسب بخر و از خانواده فقیر زن بگیر.

فرانسوی:

آنچه را زن بخواهد، خدا خواسته است.انتخاب زن و هندوانه مشکل است.بدون زن، مرد موجودی خشن و نخراشیده بود.

آلمانی :

کاری را که شیطان از عهده بر نیاید زن انجام می‌دهد.وقتی زنی می‌میرد یک فتنه از دنیا کم می‌شود.کسی که زن ثروتمند بگیرد آزادی خود را فروخته است.آنکه را خدا زن داد، صبر هم داده.گریه زن، دزدانه خندیدن است.

یونانی :

شرهای سه‌گانه عبارتند از: آتش، طوفان، زن.برای مردمهم نیست که زن بگیرد یا نگیرد،زیرا در هر دو صورت پشیمان خواهد شد.

گرجی‌ها :

اسلحه زن اشک اوست.

ایتالیایی :

اگر زن گناه کرد، شوهرش معصوم نیست.زناشویی را ستایش کن اما زن نگیر.زن و گاو را از شهر خودت انتخاب کنstraight face

گویند مردی

گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند
کفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید
طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند
یکی از اون دو نفر گفت طلاها رو بزاریم پشت جعبه مهرها
اون یکی گفت نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره گفتند امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم
اگه بیدار باشه معلوم میشه
مرد که حرفای اونا رو شنیده بود خودشو بخواب زد اونها کفشاشو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد
و گفتند پس خوابه طلاها رو بزاریم زیر جعبه مهرهای نماز

بعد از رفتن آن دو،
مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو  برداره
اما اثری ازطلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن
 

(نسخـه جدیـد وصیت بزرگان به پسـراشون !)

پسـرم!
اگر توانستـی استخـدام شوی، در اداره با دو کس رفیـق شـو:
آنچنـان که دانـی آبدارچـی، و یکی از بچـه های حراست..
فـرزندم!
 
ادامه مطلب ...

سکوت

سلام ،کوچه ی کرامتی است که آدم ها راه محبت به همدیگر را گم نکنند...

 

دکتر شریعتی میگه وقتی نمیتونی فریاد بزنی ناله نکن!!

خاموش باش قرن ها نالیدن به کجا انجامید؟؟
تو محکومی به زندگی کردن تا شاهد مرگ
آرزوهای خودت باشی...........
برای تمام آرزوهایی که می میرند...

سکوت می کنم...


ﺭﺩﭘﺎﻱ ﺧﺪﺍ

ﻭﻗﺘﻲ ﺭﺩﭘﺎﻱ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻡ ..
ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﻢ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻴﻤﻢ ﺩﺭﺍﺯﺗﺮ ﻛﻨﻢ !!
ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺍﺯ ﻗﺪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ !! ﺣﺘﻲ
ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻱ ﻣﺤﺎﻝ !!
ﻭﻗﺘﻲ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﻴﺎﻥ ﺩﻋﺎﻫﺎﻳﻢ ﺩﻳﺪﻡ ..
" ﺗﺮﺱ " ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻣﻌﻨﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ..
ﻭ ﺟﺎﻳﺶ ﺭﺍ " ﺍﻳﻤﺎﻥ " ﭘﺮ ﻛﺮﺩ ...
ﻭﻋﺪﻩ ﻱ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ :
ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ ..
ﺗﺎ ﻓﺘﺢ ﻛﻨﻲ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ...
ﻭ ﻣﻤﻜﻦ ﻛﻨﻲ،ﻧﺎﻣﻤﻜﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ...
ﻭ ﺑﺪﺳﺖ ﺑﻴﺎﻭﺭﻱ ...
ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺎﻓﺘﻨﻴﻬﺎﺭﺍ ...
ﭘﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭ ...
ﺗﺎ ﺑﻴﺪﺍﺭﻱ ﺍﺕ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﻮﺩ،ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺧﻮﺍﺏ ...
ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺷﻮﺩ،ﭼﻮﻥ ﺭﻭﻳﺎ ...
ﺭﻭﻳﺎﻫﺎﻳﺖ ﻗﺎﺑﻞ ﻟﻤﺲ ﺷﻮﻧﺪ،ﭼﻮﻥ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ..
ﻭ ﻭﺍﻗﻴﻌﺘﻬﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺕ ﺯﻳﺒﺎ ﺷﻮﻧﺪ،ﭼﻮﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ ...
ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺸﺖ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻋﺸﻖ ﺷﻮﺩ،ﭼﻮﻥ ﺧﺪﺍ ...
ﻭ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﺮﺍﻫﺖ ﺷﻮﺩ،ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ...
ﺍﺯ ﻫﻤﻴﺸﻪ ...
ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ...

اعتماد به خدا

میدونی اعتماد به خدا یعنی چی؟
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ :
ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ
ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ ......
 ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎد!!!
 ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ .......
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ
ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !!
ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟

ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺘﻴ ﻜﻪ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪﻭﺍﻧﺪ
ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ...
 ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ،
ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻲ!!!
ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ !!!
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ می فرمایند :
ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺧﺪﺍست روزی آن........
ماهیان ازآشوب دریا به خدا شکایت بردند،دریاآرام شد وآنهاصید تور صیادان شدند!!!!
 آشوبهای زندگی حکمت خداست.ازخدا،دل آرام بخواهیم،نه دریای آرام!!!
دلتان همیشه آرام