✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

سلام ،کوچه ی کرامتی است که آدم ها راه محبت به همدیگر را گم نکنند...
✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

سلام ،کوچه ی کرامتی است که آدم ها راه محبت به همدیگر را گم نکنند...

اندکی فکر کن ...

به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند .

به بچه هایی فکر کن که گفتند :" بابا زود برگرد "و اکنون نشسته اند و

هنوز انتظار می کشند .

به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند

و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند .

به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم

می ایستندو بعد " غرور " شان مانع از " عذر خواهی " می شود ،

و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد .

من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ ،

ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند ،سوگواری می کنم .

من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستندکه ،

آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند ،

و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،گریه می کنم .

به افراد دور و بر خود فکر کنید ...کسانی که بیش از همه دوستشان دارید ،

فرصت را برای طلب " بخشش " مغتنم شمارید،در مورد هر کسی که در

 حقش مرتکب اشتباهی شده اید .قدر لحظات خود را بدانید .

حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنهاخودشان از دل شما خبر دارند

از دست ندهید ؛زیرا اگر دیگر آنها نباشند ،برای اظهار ندامت خیلی دیر

خواهد بود." دیروز "گذشته است ؛و" آینده "ممکن است هرگزوجود

نداشته باشد. لحظه " حال را دریاب چون تنها فرصتی است که برای

رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری .اندکی فکر کن

پندهایی از حاج محمّــد اسماعیل دولابی (رحمة الله علیه)


 دل های مؤمنین که به هم وصل می شود ، *آب کُر* است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است. شخصِ تنها، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می‌شود، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود، بلکه متنجس را هم پاک می کند." بعضی از مؤمنین آب قلیل هستند؛ هرگاه خود را آلوده کنند، ملاقات با یک شخص بزرگ که به منزله ی آب کرُ می باشد، آنها را پاک می کند.

موالیان ما دست ما را گرفتند تا از بازار دنیا عبور دهند و به آخرت و دیدار خدا برسانند، ولی ما سرگرم متاع دنیا شدیم و دستمان را از دستشان بیرون کشیدیم و لذا در بازار دنیا گم شدیم و محجوب در پرده ی غیبت گشتیم. خدا و امام غایب نیستند. هر چه در نظر اهل دنیا غایب است، در نظر مؤمنین حاضر است.

محبت، کارش تغییر دادن و رنگ زدن است. مگر نمی بینی آن کس که دوستش داری، اخلاق و رفتار تو را عوض کرده و تو مانند او شده ای؟ موالیان ما، ما را با محبت خود رنگ الهی می زنند.

مجالس ذکر اهل بیت علیهم السلام حوض کوثر است، انسان را تمیز و سبک می کند؛ روضه ای از روضه های بهشت است.

کسی که در سیرش به مقام رضا برسد، در بین راه نمی ماند و به مقصد می رسد؛ همان گونه که شخصی که حضرت رضا علیه السلام را به امامت قبول کند، تا امام دوازدهم را قبول خواهد داشت. در حالی که ممکن است کسی امامان پیش از حضرت رضا علیه السلام را قبول داشته باشد و دوازده امامی نباشد؛ مثل زیدیه و اسماعیلیه.

 

ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺗﻮ

 ﺻﺪﺍﯼِ ﭘﺸﺖِ ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺻﺪﺍﯼِ ﻣﻦ ﺍست
ﺑﯿﺎ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﮔﺪﺍ؛ ﮔﺪﺍﯼِ ﻣﻦ ﺍست
ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺸﺴﺘﻦِ ﭘﺸﺖِ ﺩﺭ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﺍﺳﺖ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺸﺖِ ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪٔ ﺗﻮ ﺟﺎﯼِ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻞ ﻭ ﺗﺒﺎﺭﻡ ﻫﻤﻪ ﻏﻼﻡِ ﺗﻮأند
ﮐﻪ ﻧﻮﮐﺮﯼِ ﺗﺒﺎﺭﺕ ﻓﻘﻂ ﺩﻋﺎﯼِ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
  ﻣﯿﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪٔ ﻣﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻣﺮﺳﻮﻡ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥِ ﺑﺮ ﺗﻮ ﮔﺮﻩ ﮔﺸﺎﯼِ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ 

گـروه خـونـی شمـا چیـه ؟


B+ :حسـاس
B- :مـهربـان
A+ :جـذاب
A- :خودپسنـد
AB+ :زیبـا
AB- :سـاده
O+ :دوسـت داشتنـی
O- :باحـال

مـن کـه اگـه نگـم ،
 بـازم مـعـلـومـه زیبا هستم

لباس زیبای دروغ


روزی دروغ به حقیقت گفت: مــــیل داری باهم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم،

حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد.

آن دو با هم به کنار ساحل رفتند، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد.

دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او راپوشید و رفت.

از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است، اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود....

وقتی بچه بودم

وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم.

 مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی بخرد؛ می‌گفت «می‌خرم به شرط اینکه بخوابی.» یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ می‌گفت «می‌برمت به شرط اینکه بخوابی.» یک شب پرسیدم «اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟» گفت «می‌رسی به شرط اینکه بخوابی.» هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند.

 دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید «هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر می‌کنی؟» گفتم «شب‌ها نمی‌خوابم.» گفت «مگر چه آرزویی داری؟» گفتم «تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم.» گفت «سعی خودم را می‌کنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی...!

به من اعتماد کن

 

عایا شیشه ی مانیتورت پر از گرد خاکه؟؟؟

وقتشو نداری تمیزش کنی؟؟؟

خب پس یه کلیک کن:

تمیز شه!!

کلیک

در عرض 1 ثانیه!!

به من اعتماد کن دوست خوبم :))


مراقب چشم های خود باشید

جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهتراند.»
حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگ‌های ولگرد محله شما از آن‌ها زیباترند.»
جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی می‌گویی؟»
حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش.»


حکایت شیخ و مریدانش

 

مریدی ترسان نزد شیخ برفت و عرض بکرد: یا شیخ خوابی دیدم بس عجیب ، خواب دیدم گدای سر چهار راه از من کمک قبول نکردی و بگفت که تو تحریمی.
شیخ فرمود : کمی دیر خواب دیدی. گامبیا و امبیا و سنگال نیز ایران تحریم بکرده اند.
حیرانم ازاین عجایب تودرتو***دگران را برق بگیرد مارا جرقه ی پتو!
و مریدان همی گریستند
***
مریدی «تگری زنان» نزد شیخ برفت و گفت یا شیخ حالم دریاب که بغایت رسید.
شیخ فرمود : مریدا تو را چه شده ؟
عرض کرد : مرادا ! چشمانم ز حدقه درآمده ، خون در کله ام جمع بشده ، جهان در پیش چشمانم تیره گشته و شاخی بر سرم سبز شده.
شیخ فرمود : چیزی نیست ، یحتمل بعد از اخبار BBC ، اخبار بیست و سی بدیده ای.
و مریدان نعره ها و فغان ها زدند.
***
شیخ را پرسیدند : از برای چه ساکتی ؟
فرمود : سکوتم از رضایت نیست ، دلم اهل شکایت نیست.
و مریدان از هوش برفتندی.
***
روزی شیخ به گشت و گذار در نت همی پرداخت و لکن سرعت اینترنت ایران به سرعت الاغ پیر لنگ لوکی می مانست که کُره ای در شکم دارد و باری بر کول!
پس هیچ سایتی نبود مگر آن که تا لود شدنش شیخ چهار رکعت نماز همی گذاردی.
نوبت به لغت نامه دهخدا برسید . شیخ به انگشت تدبیر اینتر بزد و …
بالا آمد آن صفحه ی نحس شوم *** دق دهنده ی مردم مرز و بوم
پس شگفتی مریدان را درگرفت. شیخ را پرسیدند : یا شیخ این لغت نامه ای بود. این دیگر چرا ؟
شیخ بگریست …
لغتنامه مملو زلغات کهن و نو***چه ربطی داشت به سیاست و پو.ر.نو
که چنینش کردند پیلتر و مسدود *** گناه دهخدای ادیب دیگر چه بود ؟
و مریدان آنقدر بگریستند و نعره کشیدند تا تسمه موتورشان بسوخت.
***
مریدی بر سر زنان نزد شیخ برفت رقعه ای به شیخ داد و عرض کرد یا شیخ قبض گازتان آمد.
فغان و ناله از مریدان برخاست.
شیخ گریان فرمود : کاش قبض روح می شدیم و قبض گاز نمی شدیم ، حال آن کلنگ بده ببینم.
مرید عرض کرد : یا شیخ این کلنگ نیست قبض است.
فرمود : هرچه که هست خانه مان را ویران بکرده.
پس نیک در قبض نگریست که صفرهایش از قبض برون زده بود.
فرمود : به گمانم هیزم نیز گران گشته. بگردید و تپاله جمع کنید که گر آن هم گران شود بی گمان بیچاره ایم.
خوشا تپاله و وفور بی مثالش *** نه به این گاز و بهای بی زوالش
و مریدان خون بگریستند .
***
شیخ را پرسیدند : اینترنت ایران به چه ماند ؟
فرمود : به زنبور بی عسل.
عرض کردند : یا شیخ ، اینکه قافیه نداشت.
فرمود : واقعیت که داشت .
و مریدان رم کردندی و به صحرا برفتندی.
منبع: تریبون مستضعفین

 

"ای کسانی که ایمان آورده اید،
ازبسیاری ازگمانها بپرهیزید،که پاره ای. از گمانها گناه است،.....
.ازخدا بترسید،خدا توبه پذیر ومهربان است"

عید غدیر عید ولایت مبارک



روز مـحـشــر پـرسـیـد که تو غـرق گنـاهی ؟گفتمش یـا رب بلـی ...

گفت پس آتـش نمیـگیرد چـرا جـسم و تنـت ؟گفتمش چون حـک نمودم روی قلبم یا علی

مهربونا

داشتم فکر میکردم به حق الناس....

که اگه حقی به گردنمون باشه ازکسی دیگه خداهم نمیبخشه مارو ..بنابراین تصمیم گرفتم به عذرخواهی بکنم از شماها:

اگه اینجا دل کسیو شکستم وناراحتش کردم میخام منو ببخشین اگه پشت سرتون حرف زدم منو ببخشیداگه دلتونوشکستم اگه کاری کردم وچیزی گفتم که شماها ناراحت شدید و گریه کردید منو ببخشید هرچند همیشه سعی کردم چیزی بگم که شما شاد بشید و حتی برای جلب توجه بیخودی مظلوم نمایی نکردم ولی اگه کردم بازم منو ببخشیداگه سربه سرتون گذاشتم هم همینطور  کلا مهربونا همدیگرو ببخشیدمرسی

گاهی وقتا


گاهی وقتا لازم زمین بخوری....
تا ببینی کیا پشتتن...
       کیا باعث رشدتن...
                       کیا میرن...
                   کیا همه جوره میمونن!!!
گاهی لازم جوری زمین بخوری که زخمی بشی...
زخماتو باز بزاری تا ببینی...
کیا نمک میپاشن...
      کیا مرهم میزارن...
                کیا با تو هم دردن...
                           کیا هم خود دردن...
هیچوقت تا زخمی نشی نمیتونی بفهمی کی چه رفتاری میکنه!!!
دست یه کسایی نمک میبینی که روشون قسم میخوردی...
و یه کسایی مرهم میزارن که اصلا یادشون نمیکردی...
زمین که میخوری میبینی!!!
کیا خودی ان...
       کیا نخودی ان...
                 کیا هم بیخودی ان...