✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

سلام ،کوچه ی کرامتی است که آدم ها راه محبت به همدیگر را گم نکنند...
✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

✿ ღ ღمهربونیღ ღ ✿

سلام ،کوچه ی کرامتی است که آدم ها راه محبت به همدیگر را گم نکنند...

طلوع دوباره ى خورشید

همه در انتظار طلوع  دوباره ى خورشیدند و من دلم براى مهتاب می سوزد . کاش همه می دانستند خورشید ،خود آن سوى زمین به تماشاى ماه نشسته است. واله و دلداده ! در اندیشه ى کسوف است تا همه ى اهل زمین ببینند ماه و خورشید چه بیقرارند در آن قرار عاشقانه! 
سپیده که سر بزند باز روز از نو است و روزی از نو. داستانشان چقدر شبیه ماست که سال هاست در دَوَرانى باطل از پىِ همیم و چشم انتظار بوسیدن روى ماه در کسوفی خیال انگیز ، که هرگز میسّر نشد. باور کن که هیچ سپیده اى طوسی تر از چشمهاى تو نیست. و هیچ شب بویی ، راز عبور تو از کوچه هاى شب را نگه نمی دارد. پس چرا به جاى معبد روشن نگاهت مرا میهمان سوت و کورهاى بی ترانه می کنی تا مات رو به پنجره بنشینم ؛ قصه ى ماه و خورشید را دوره کنم و هر شبم را بی سرانجام تر از دیشب بدوزم به صبح...  اصلا اینها که شب نیستند ... فقط تاریکند همین! 
و دوباره و دوباره انگار چرخ روزگار افتاده به دور هرز که می چرخد ولی پیش نمی رود ! وگرنه چرا من نمی رسم به تو اى آینه ى چشمهایت ،حوضچه ى سیماب !
برگرد ! شاید این بار خدا قصه ى تازه اى برایمان نوشته باشد!

  متن از آقای نبویان