نگهبانان که به صورت شیفت بوده اند گفتند محاله : چون ما جفت گیری مشاهده نکردیم . مسئولین و دانشجویان تصمیم گرفتن که با دوربینهای پیشرفته این دو طاووس را کنترل کنند . شصت و یک روز گذشت ... هیچ جفت گیری مشاهده نشد ... ولی باز هم طاووس ماده تخم گذاشت . همه با تعجب به دنبال جواب این معما. طاووس هر شصت و یک روز میتواند یک تا سه تخم بگذارد .خبر پیچید ... تیم تحقیقاتی جانور شناسان از سراسر دنیا رفتند هند . همه اذعان داشتند که تا حالا جفتگیری طاووس را ندیده اند . تحقیقات پیچیده تر شد ولی بی فایده بود .

بعد از یک سال جوانی از دانشجویان که اهل بلژیک بوده به تیم تحقیق میگوید . جواب معما در نهج البلاغه علی ابن ابی طالب نوشته شده . من اون کتاب را مطالعه کردم و این مطلب را اونجا دیدم در خطبه ای به نام طاووس . تحقیقات شروع شد و نهج البلاغه را اوردند . خطبه طاووس چنین نوشته شده :


شگفتا از خلقت طاووس که با اراده خدا باردار میگردد بدین گونه که طاووس ماده پرهای خود را باز میکند و طاووس نر از عظمت الهی اشک از چشمانش جاری شده . طاووس ماده نزدیک نر میگردد و یک قطره از اشک او میخورد و باردار میگردد و پس از شصت و یک روز تخم گذاری میکند . تیم تحقیقات فیلمهارو لحظه به لحظه چک میکنند و این واقعیت را میپذیرند
ادامه مطلب ترجمه ی خطبه ی 165رو گذاشتم ....
 

خطبه 165به نام طاوس
 

   خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن به ذکر آفرینش شگفت طاووس مى پردازد:  
خداوند تعالى موجودات را ابداع کرد، موجوداتى شگفت انگیز. بعضى جاندار، بعضى بیجان . برخى ساکن و برخى متحرک . پس بر آفرینش ‍ لطیف و دقیق و عظمت قدرت خود شواهدى آشکار اقامه کرد. آنسان ، که عقلها به فرمانبرداریش اذعان نمودند و به وجودش معترف شدند و تسلیم او گشتند و، در گوشهاى ما، دلایل یکتایى او آوازه افکند. و از نشانه هاى آفرینش گونه هاى مختلف پرندگان است . پرندگانى در شکافهاى زمین و رخنه هاى درهها و فراز کوهها، جاى دارند. پرندگانى با بالهاى گونه گون و شکلها و هیئتهاى مختلف و متباین ، گرفتار در چنبر فرمانبردارى او، در اطراف گسترده هوا و فضاى گشاده جوّ بال زنان مى پرند. آنها روزگارى نبوده اند و خداوندشان از کتم عدم به عرصه وجود آورد و اشکال و صورتهاى شگفت انگیز داد. اندامهایشان را با مفصلهاى محکم ، پوشیده در پوست و گوشت به هم پیوند داد. بعضى را که جثه اى سنگین داشتند، از بالا پریدن و بال زدن در فضا بازداشت . بال زدن اینگونه پرندگان را در نزدیکى زمین قرار داد. به لطف قدرت و باریکى صنعت خویش هر دسته از آنها را رنگى داد. دسته اى از آنها یک رنگ دارند و رنگ دیگر با آن آمیخته نیست . دسته دیگر سراسر تنشان یک رنگ است و طوقى از رنگ دیگر به آنها داده .
از شگفت ترین شگفتیها، طاووس است که او را نیکوترین تناسب بخشید و به زیباترین رنگها بیاراست . پرهایى که نایچه هایى آنها را به هم پیوند داده و دمى کشیده که چون با طاووس ماده رویاروى گردد، آن را چون چترى بگشاید و بر فراز سر خود سایبان سازد. در آن حال به بادبانهاى کشتیهاى ((دارین ))(53) ماند که ملاحان گشوده باشند.
طاووس بر زیبایى رنگهاى خود مى بالد و مغرور به جلوه گریهاى دمش ، مى خرامد. چون خروس با ماده خود جمع مى آید و چون نرنیه هاى شهوتناک با ماده خود نزدیکى مى کند و بارورش مى سازد. در این باب از تو مى خواهم که خود به چشم خود ببینى ، تا آنچه گفته ام ، باورت گردد و من مانند کسى باشم که آنچه مى گوید به عیان دیده نه از دیگرى شنیده ، که به قول او اعتماد نشاید کرد. اگر چنان باشد که بعضى پندارند که طاووس ‍ ماده از خوردن قطره اشکى که از چشم طاووس نر مى تراود و در گوشه هاى چشمش مى ماند، بار مى گیرد و تخم مى نهد نه از راه جماع ، این امر عجیبتر از بارور شدن ماده کلاغ نیست که پندارند از چیزى که کلاغ نر در دهان او مى گذارد، بارور مى گردد.
نایچه هاى پر او چونان میله هاى سیمین است ، که دایره هایى اعجاب انگیز همانند خورشید از آنها رسته است ، دایره هایى از زرناب و زبرجد. اگر برایشان همانندى در روى زمین بجویى ، چونان شکوفه هایى است از گلهاى بهارى که دسته بربندند.
اگر پرهاى رنگین او را به جامه هاى رنگین تشبیه کنى ، چون حله هاى منقّش است یا همانند بردهاى دلاویز یمانى است . اگر آنها را به پیرایه ها و زیورها همانند خواهى ، چون نگینهاى رنگارنگ است که در انگشتریهاى سیمین گوهرنشان کار گذاشته باشند.
چون متکبران ، خرامان راه مى رود و جلوهاى زیباى دم و بالهایش را مى نگرد. از نگریستن به ازار و جامه رنگارنگش به قهقهه مى خندد.
اما چون پاهاى خود را مى بیند، بانگى حزین بر مى آورد که به گریه ماند و آوازى اندوهگین ، چون آواز دادخواهان ، که آشکارا حکایت از غم فراوانش کند. زیرا پاهایش چون پاهاى خروسهاى خلاسى (54) است ، باریک . و از ساق نازک پایش سیخکى رسته است . در آنجا که جاى یالهاى اوست دسته اى موى سبز و رنگین پدیدار شده . برآمدگى گردنش ، چون گردن راست و کشیده ابریق است . زیر گردنش تا شکمش ‍ سیاه است ، سیاهیى که به سبزى زند چون رنگ وسمه یمانى . یا چون حریرى تنک که بر آینه اى صیقلى کشیده باشند. خود را در جامه اى سیاه پیچیده که از غایت شادابى و درخشندگى پندارى که به رنگ سبزى دلپذیر آمیخته است .
آنجا که سوراخ گوش اوست ، گویى که با نوک قلم به رنگ بابونه سفید خطى کشیده اند و آن خط سفید میان آن موهاى سیاه درخششى زیبا دارد.
کمتر رنگى است که طاووس را از آن بهره اى نباشد ولى رنگ او به درخشندگى و روشنى و زیبایى و رونق بر دیگر رنگها برترى دارد. طاووس با پرهاى رنگین خود گلستانى را ماند با گلهایى به هر سو پراکنده ، ولى نه از آن گلها که باران رویانیده ، یا آفتاب گرم تابستان پرورششان داده باشد.
گاه پرهایش مى ریزد و آن جامه رنگارنگ را از تن بیرون مى کند و بازهم مى روید و مى ریزد، همانند درختان که برگهایشان مى ریزند و باز مى رویند تا باز به هیئت نخستین بازگردند. هر رنگ درست عین رنگ پیشین است و در همانجا باشد که پیش از آن بوده است . چون مویى از پر طاووس را بر دست گیرى ، و نیک بنگرى ، نخست ، رنگى سرخ گلگون به تو مى نماید و بینى که سبز مى شود به رنگ زبرجد و گاه زرد همانند طلا. پس چگونه مى توانند اندیشه هاى ژرف نگر، اینهمه زیبایى را وصف نمایند. یا عاقلان صاحب قریحه به حقیقت آن برسند، یا وصّافان سخنور، اوصاف او در سلک عبارت کشند. اوهام از درک خردترین اعضایش عاجز آید و زبانها در توصیف آن بماند. منزّه است خداوندى ، که عقلها را خیره ساخته از وصف موجودى که آشکارا در برابر چشمانشان جلوه گر است ، موجودى محدود و مخلوق و پدید آمده از اجزا و رنگها. آرى ، زبانها را از وصفش عاجز ساخته و از اداى وصف آن بازداشته .
منزّه است خداوندى که اعضاى بدن مورچه و پشه را به هم پیوند داده ، همانگونه ، که اعضاى بدن نهنگها و، فیلها را و بر خود لازم دانسته که آنچه را در آن روح دمیده است از هم نگسلد، جز آنکه ، مرگ را موعد آن قرار داد و نیستى را پایان آن .
از این خطبه :
اگر به چشم دل خود، توصیفى را که از بهشت براى تو مى شود بنگرى ، از آنچه در دنیاست ، از خواهشها و لذتها و مناظر آراسته اش ، دل برخواهى کند و اندیشه ات حیران ماند. چون در آواز به هم خوردن برگهاى درختانش بیندیشى ، درختانى که بر کناره هاى رودهایش روییده اند و ریشه در تپه هاى مشک فرو برده اند، خوشه هاى مرواریدتر از شاخه هاى نازک و درشت آنها آویزان است . میوه هاى گونه گون در غلاف گلها جاى گرفته اند و بى هیچ رنجى آنها را توان چید و همانگونه که چیننده را آرزوست در دسترسش قرار مى گیرند. براى بهشتیان در پیرامون قصرهایشان عسلهاى پالوده و شرابهاى صافى در گردش آرند. اینان مردمى بوده اند، که در این دنیاى فانى ، مشمول کرامت پروردگارشان بوده اند تا به سراى آخرت رسیدند و از رنج سفر برآسودند. اى شنونده ، اگر براى رسیدن به آن مناظر زیبا دل مشغول دارى ، هر آینه به شوق وصال آن ، جان از تنت به پرواز آید و براى رفتن و رسیدن چنان شتاب کنى که از همین مجلس من رخت به کنار مردگان کشى . خداوند ما و شما را از روى رحمت و مهربانى خود از کسانى قرار دهد که به دل مى کوشند تا به منازل نیکان رسند.