تو معجزه زندگی منی ... همیشه دلم به مهربانی دست هایت گواهی میدهدمن ... همین بودن های همیشگیت را میخواهمهمین چشم های بیدارتگوش های شنوایتبخشندگی بی پایانت ... هیچ وقت ، هیچ کجا ، هیچ کس نتوانست جایت را بگیردو منبریده ام از همه ی ریسمان های سستکه مرا به هیچ حقیقتی نمیرساندند ... تو باشفقط تو که معجزه زندگیم هستی ...
من بی دل آمدم که تو دلدار من شوی
غمدیده آمدم که تو غمخوار من شوی
شـادم که در حـریم تو افتاده بـار من
آیـا شود ز لطـف خریدار من شوی؟
خود را ز راه دور کشاندم به کوی تو
دلخسته آمدم که مدد کار من شوی
هر طور راحتی، بزن، اما نمی روم
این بار آمدم که فقط یار من شوی
من ور شکسته ی گنهم، می شود، شبی؟
یوسف شوی و گرمی بازار من شوی؟
عمرم به باد رفته، به داد دلم برس
من آمدم که مونس من، یار من شوی
آقائیــم، هـمیشه ز سلـطانی شماست
یک عمر نوکرم، که تو سالار من شوی...
من بی دل آمدم که تو دلدار من شوی
غمدیده آمدم که تو غمخوار من شوی
شـادم که در حـریم تو افتاده بـار من
آیـا شود ز لطـف خریدار من شوی؟
خود را ز راه دور کشاندم به کوی تو
دلخسته آمدم که مدد کار من شوی
هر طور راحتی، بزن، اما نمی روم
این بار آمدم که فقط یار من شوی
من ور شکسته ی گنهم، می شود، شبی؟
یوسف شوی و گرمی بازار من شوی؟
عمرم به باد رفته، به داد دلم برس
من آمدم که مونس من، یار من شوی
آقائیــم، هـمیشه ز سلـطانی شماست
یک عمر نوکرم، که تو سالار من شوی...